آیه (14) – سپس قرآن بعد از این بیان اجمالی و سربسته، به شرح ماجرا پرداخته، چنین می گوید: « در آن زمان که دو نفر از رسولان را به سوی آنها فرستادیم، اما آنها رسولان ما را تکذیب کردند، لذا برای تقویت آن دو، شخص سومی ارسال نمودیم، آنها همگی گفتند: ما فرستادگان به سوی شما از طرف پروردگاریم» ( اِذ اَرسَلنا اِلَیهِمُ اثنَینِ فَکَذَّبوهُما فَعَزَّزنا بِثالِثٍ فَقالُو اِنّا اِلَیکُم مُرسَلونَ).
آیه (15) – اکنون ببینیم آن قوم گمراه در مقابل دعوت رسولان چه واکنشی نشان دادند، قرآن می گوید: همان بهانه ای را که بسیاری از کافران سرکش در برابر پیامبران الهی پیش کشیدند مطرح نمودند « آنان ( در جواب ) گفتند: شما بشری همانند ما نیستید و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می گویید»! ( قالُوا ما اَنتُم اِلّا بَشَرٌ مِثلُنا وَ ما اَنزَلَ الَّرحمنُ مِن شَیءٍ اِن اَنتُم اِلّا تَکذِبُونَ).
اگر بنا بود فرستاده ای از طرف خدا بیاید باید فرشته مقربی باشد نه انسانی هم چون ما، و
همین ا دلیل برای تکذیب رسولان و انکار نزول فرمان الهی پنداشتند.
آیه (16) – به هر حال این پیامبران از مخالفت سر سختانه آن قوم گمراه مایوس نشدند و ضعف و سستی به خود راه ندادند، و در پاسخ آنها چنین « گفتند: پروردگارا ما مداند که ما قطعاً فرستادگان او به سوی شما هستیم» ( قالُوا رَبَّنا یَعلَمُ اِنّا اِلَیکُم لَمُرسَلُونَ).
آیه (17) - « و بر عهده ما چیزی جز ابلاغ رسالت بطور آشکار و روشن نیست،» ( و َما عَلَینَا اِلَّا البَلاغُ المُبینُ).
آیه (18) – ولی این کور دلان در برابر آن منطق روشن و معجزات تسلیم نشدند، بلکه بر خشونت خود افزودند، و از مرحله تکذیب پافراتر نهاده به مرحله تهدید و شدت عمل گام نهادند « گفتند: ما شما را به فال بد گرفته ایم» وجود شما شوم است و مایه بدبختی شهر و دیار ما! ( قالُوا اِنَّا تَطَیَّرنَا بِکُم ).
ممکن است مقارن آمدن این پیامبران الهی بعضی مشکلات در زندگی مردم آن دیار براثر گناهانشان و یا به عنوان هشدار الهی حاصل شده باشد، باز به این هم قناعت نکردند، بلکه با تهدیدی صریح و آشکار نیّات شوم و زشت خود را ضاهر ساختند، و گفتند: « اگر از این سخنان دست بر ندارید مسلماً شما را سنگسار خواهیم کرد، و مجازات دردناکی از ما به شما خواهد رسید »! ( لَئِن لَم تَنتَهُوا لَنَرجُمَنَّکُم وَ لَیَمَسَّنَّکُم مِنّا عَذابٌ اَلیمٌ).
ممکن است ذکر « عذاب الیم » اشاره به این باشد که سنگسار نمودن شما را آنقدر ادامه می دهیم تا مایه مرگ شما شود.
آیه (19)- اینجا بود که رسولان الهی با منطق گویای خود به پاسخ هذیانهای آنها پرداختند، و « گفتند: شومی شما از خودتان است اگر درست بیندیشید به این حقیقت واقف خواهید شد» ( قالُوا طائِرُکُم مَعَکُم اَئِن ذُکِّرتُم).
اگر بدبختی و تیره روزی و حوادث شوم محیط جامعه شما را فرا گرفته، و برکات الهی از میان رخت بربسته، عامل آن را در درون جان خود، در افکار منحط و اعمال زشت و سرانجام آخرین سخن این فرستادگان پروردگار به آنان این بود که: « شما گروهی اسرافکارید» (بَل اَنتُم قَومٌ مُسرِفُونَ ).
اگر توحید را انکار کرده، به شرک روی می آورید، دلیل آن اسراف و تجاوز از حق است، و اگر جامعه شما گرفتار سرنوشت شوم شده است سبب آن نیز اسراف در گناه و آلودگی به شهوات است.
آیه (20) – مجاهدی جان بر کف! در اینجا بخش دیگری از مبارزات رسولانی که در این داستان به آنها اشاره شده، آمده است، و آن مربوط به حمایت حساب شده و شجاعانه مومنان اندک از آنهاست که در برابر اکثریت کافر و مشرک و لجوج ایستاده اند و تا سر حدّ جان از پیامبران الهی دفاع کردند.
نخست می فرماید: «و مردمی ( با ایمان) از نقطه دور دست شهر با سرعت و شتاب ( به سراغ گروه کافران ) آمد و گفت: ای قوم من! از فرستادگان خدا پیروی کنید» ( وَ جَاءَ مِن اَقصَا المَدِینَةِ رَجُلُ یَسعی قَالَ یَا قَومِ اِتَّبِعُوا المُرسَلِینَ).
این مرد که نامش را « حبیب نجار » ذکر کرده اند هنگامی که به او خبر رسید، در قلب شهر مردم بر این پیامبران الهی شوریده اند، و شاید قصد شهید کردن آنها را دارند، سکوت را مجاز ندانست، با سرعت و شتاب خود را به مرکز شهر رسانید و آنچه در توان داشت در دفاع از حق خود فرو گذار نکرد.
تعبیر به «رجل» به صورت ناشناخته، شاید اشاره به این نکته است که او یک فرد عادی بود، قدرت و شوکتی نداشت، و در مسیر خود تک وتنها بود، تا مومنان عصر پیامبر (ص) در آغاز اسلام که عده قلیلی بیش نبودند سرمشق بگیرند و بدانند حتی یک مومن تنها نیز دارای مسوولیت است و سکوت برای او جایز نیست.